با سلام و عرض وقت بخیر خدمت شما همراهان همیشگی کالیمدور. پس از پوشش داستانی مقالات «پانداریا» و «جنگسالاران درانور» در این مقاله قصد داریم داستان اکسپنشن لژیون از سری بازیهای جهان وارکرفت رو پوشش بدیم و خلأهای باقیمانده از داستان وارکرفت رو که در کتابها روایت نشدن، برای شما پر کنیم. این نسخه از بازی داستان سومین و بزرگترین حملهی لژیون سوزان به ازراث رو روایت کرده و از مهمترین و زیباترین قسمتهای داستانی به حساب میاد.
قبل از شروع مقاله، سه کلیپ تحت عنوان Harbingers داریم که باید ببینید:
ایلیدن و ایلیداری:
سرگذشت گولدان:
کدگار در کارازان:
در پایان نسخه قبلی بازی با شکست آرکیماند در جهان موازی درانور، او گولدان را با جادوی خود به سمت دروازه انداخته و اورک وارلاک را پیش اهریمنان و کیلجیدن باز پس فرستاد تا به عهد خود در خدمت به لژیون سوزان وفا کند. گولدان خیلی زود به ازراث اعزام شد تا مقدمات حملهی لژیون را در بروکنشورز فراهم آورد.(داستان کوتاه «مقبرهی سارگراس» این ماجرا رو روایت میکنه، حتماً بخونید.) کلید نقشههای گولدان و لژیون در این حمله کالبد زنده-مردهی ایلیدن استورمریج بود که با کمک کوردانا فلسانگ از پایگاه قراولهای مایو شدوسانگ به سرقت رفت. در جریان این درگیری، مایو شکارچیان اهریمنِ خادم ایلیدن را که سالها پیش به بند کشیده بود آزاد کرد تا در کنارش با لژیون بجنگند امّا گولدان در نهایت موفق شد با کالبد ایلیدن بگریزد.
با دروازهی باز شده برای اهریمنان در بروکنشورز، سیل اهریمنان بار دیگر به درون ازراث جاری شد. کدگار خبر حملهی اهریمنان را برای شاه واریانرین آورد امّا ازراث غافلگیر و مبهوت از این هجوم، هنوز برای چنین حملهی بزرگی آماده نبود. از این رو اولین خط دفاعی شوالیههای مقدس ارجنت کروسید بودند که در مقابل اهریمنان صفآرایی کردند. تیریون فوردرینگ که توانسته بود با سرنگون کردن آرتاسِ لیچکینگ، زمانی بزرگترین قهرمان ازراث باشد؛ خیلی زود خود را در مقابل قدرت اهریمنان ناتوان یافت و نیروی روشنایی نتوانست از او در مقابل آتشِ فل محافظت کند و بدینگونه به حقیرانهترین شکل ممکن یکی از بزرگترین پالادینهای تاریخ ازراث اولین قربانی این حملهی لژیون شد.
با رسیدن ناوگان هورد و الاینس به بروکنشورز آنها با مقاومت شدید اهریمنان مواجه شدند، امّا با همکاری یکدیگر از سد موانع گذشته و سرانجام به درگاهی رسیدند که با نابود شدنش این جنگ خیلی زود به اتمام میرسید و ازراث از خسارات احتمالی که با ادامه جنگ متحمل میشد، در امان میماند. مطابق نقشهی نیروهای ازراث، هورد و کماندارانش وظیفه پشتیبانی هوایی از الاینس را برعهده داشتند تا نیروهای الاینس به رهبری شاه واریان رین بتواند به دروازه رسیده و آن را نابود کند. امّا وضعیت نیروهای هورد به خوبی الاینس پیش نمیرفت و در حین جنگ وُلجین، جنگسالار جدید هورد زخمی شد و سیلواناس که میدید همرزمانش توان مقاومت ندارند، نیروهایش را عقب کشید و به همراه دیگر رهبران هورد از نبرد گریخت. با قطع شدن نیروهای کمکی و پشتیبانی هوایی هورد، الاینس اکنون در محاصره نیروهای دشمن بود و دیگر شانسی برای پیروزی در این حمله برای آنها وجود نداشت.
در این موقعیت الاینس نیز تصمیم به عقبنشینی گرفت امّا پیش از اینکه بتوانند دور شوند، گولدان با احضار یک غارتگرِ فل مانع از فرارشان شد. واریان رین برای نجات نیروهایش خود را فدا کرد و با حمله به اهریمن او را سرنگون ساخت و در میدان نبرد تنها ماند. یکه و تنها با از میان برداشتن محافظان گولدان، واریان به سمت وارلاک پیش تاخت امّا سرانجام در محاصرهی اهریمنانی مضاعف با برداشتن زخمهای جدی به زانو در آمد. گولدان پیروزمندانه به پادشاه الاینس نزدیک شد و به او گفت که همهی تلاشهایش برای هیچ بوده و واریان در جواب سر بلند کرده و به او گفت که برای الاینس بوده است. فریاد برای الاینس پادشاه با آتش فل گولدان رنگ درد و رنج به خود گرفت و داستان قهرمانانهاش در ازراث با مرگی در مسیر حفاظت از عزیزانش سرانجام به پایان رسید.
با مرگ واریان رین اکنون پسرش آندوین رین به عنوان جانشین، پادشاه استورمویند لقب میگرفت. امّا این تنها تغییر رهبری در ازراث نبود. وُلجین نیز بخاطر زخمی که در بروکنشورز برداشته بود در بستر مرگ قرار داشت و در این حال ارواح لوا در ذهن او زمزمه کردند تا سیلواناس ویندرانر را به عنوان جنگسالار بعدی هورد برگزیند. با دفع حمله نیروهای ازراث، گولدان به سراغ فاز بعدی نقشههای خود میرفت. او روح ایلیدن استورمریج را که در بدنش زندانی شده بود به مارپیچ زیرین فرستاد تا بتواند از کالبد خالی او برای احضار سارگراس به ازراث استفاده کند. شکارچیان اهریمنِ او امّا به جستجوی روح رهبرشان رفتند که در نهایت متوجه شدند که هلیا به درخواست گولدان روح او را به هلهایم برده و در آنجا زندانی کرده است.
کدگار و شکارچیان اهریمن موفق شدند روح ایلیدن را باز پسگیرند امّا هدایت آن به بدنش همچنان کار آسانی نبود. همچنین دروازهای که اهریمنان را به بروکنشورز میآورد، باز بود و هر روز به شمار اهریمنان اضافه میشد. راه حل این مشکلات را مگنی برونزبیرد پادشاه اسبق دورفها برای کدگار آورد. کسی که سالها پیش در مراسمی تبدیل به سنگ شده و اکنون چشم باز کرده بود.
مگنی که اکنون رابطی بین روح سیارهی ازراث و قهرمانان بود، به آنها گفت که برای بستن دروازه، آنها به پنج رکن آفرینش نیاز دارند که در بروکنشورز پراکنده شدهاند. و اینکه این اشیای قدرتمند کلید متوقف کردن لژیون سوزان در ازراث خواهند بود. به منظور سهولت در جستجوی این اشیا به پیشنهاد کدگار، دالاران به بروکنشورز منتقل شد. کدگار همچنین اصرار داشت که برای مقابله بهتر با لژیون، هورد باید به دالاران بازگردد؛ امّا جینا پرادمور رهبر کیرینتور که در اکسپنشن پانداریا و در جریان جنگ هورد و الاینس در زمان گراش هلاسکریم به خاطر خیانت بلادالفهای دالاران، انها را تبعید کرده بود؛ حاضر به پذیرش دوباره هورد در دالاران نبود.
جینا همچنین هورد را مقصر مرگ واریان رین در بروکنشورز میدید که در پی عقبنشینیاش به دستور سیلواناس ویندرانر رخ داده بود، از این رو در یک رأیگیری بین اعضای ارشد کیرینتور، کدگار توانست بازگشت هورد را به تصویب برساند. جینا خشمگین و ناراحت از این تصمیم از رهبری دالاران کنارهگیری کرد و آن را به کدگار واگذار نمود.
همچنین برای تقویت قهرمانان در جنگ دشوار پیشِ رو، کلاسهای بازی تقویت شدند و قهرمانان با توجه به کلاس رزمی خود، سلاحهای بسیار افسانهای و قدرتمند را در اختیار گرفتند. به عنوان مثال اشبرینگرِ تیریون فوردرینگ فقید به پالادینها رسید. از تکههای فراستمورن برای شوالیههای مرگ سلاحهایی ساخته شد و پتک افسانهایِ دومهمر نیز که با کمرنگ شدن ارتباط ترال با عناصر در پی تخلف در نحوهی کشتن گراش هلاسکریم در یک ماک-گورا ، در نهایت به شمنها سپرده شد.
با تقویت قوا و ایجاد پایگاهی محکم در بروکنشورز، نبرد برای بدست آوردن ارکان آفرینش آغاز شد که عبارت بودند از: اشک الون، سپر اگرامار، چکش خازگروث، سنگ موج گلگانث و چشم آمانثول. این اشیاء در گذشته از سوی تایتانها به محافظان ازراث داده شده بود تا بتوانند با آنها به ازراث نظم بخشند، امّا بعد از نظمدهی به ازراث در جهان مفقود شدند. سالها بعد در زمان نبرد باستانیان، الفهای برین خادمِ ملکه آشارا آنها را یافته و جمع آوری کردند. این اشیاء نزد جادوگر اعظم الیسانده قرار داشتند که او و یارانش از آنها برای جلوگیری از باز کردن دروازهای دیگر برای ورود اهریمنان به ازراث استفاده کرده و بعد آنها را مخفی نمود.
اشک الون بنا به دلایلی نامشخص به معبد الون در والشارا منتقل شد. قهرمانان به همراه نایت الفها در جستجوی این آرتیفکت به این سرزمین پاگذاشتند و متوجه شدند که زاویوس این شیء را ربوده است و آن را با کابوس فاسد کرده است. قدرت کابوس زاویوس، سناریوس و ملفاریون را زمینگیر کرده و حتی زمانی که ایسرا خواست به الفها کمک کند، زاویوس با اشک الون او را نیز فاسد کرد و از سیمای سابق رویاها به نفع کابوس بر علیه نیروهای ازراث استفاده کرد تا قهرمانان مجبور شدند او را بکشند. در لحظهی مرگش، اشک الون و ایسرا تطهیر شدند و روح اژدهای زمردین به شدولندز رهمون شد.
با شکست زاویوس و بدست آوردن اشک الون و منتقل کردنش به دالاران، قهرمانان به دیگر مناطق بروکن شورز سفر کردند. سپر اگرامار به طریقی نزد اودین نگهبان در استورمهایم بازگشته بود امّا او به سادگی این آرتیفکت را به قهرمانان تقدیم نکرد و از آنها خواست تا شایستگی خود را به او ثابت کنند. در جریان چالشهای اودین، قهرمانان متوجه معاملهای شدند که سیلواناس با هلیا انجام داده بود. گن گریمن وقتی از این ماجرا با خبر شد به تعقیب سیلواناس پرداخت و فهمید که هلیا به او فانوسی را داده است تا بتواند والکیرهای جدیدی را به کنترل خود در اورد تا بتواند آیندهی خود و فورسیکن را با ساختن آنددهای پرشمار و خریدن فرصتهای بیشتر برای بازگشت از مرگ تضمین کند. گن گریمن با حملهای به سیلواناس فانوس را شکست و نقشههای ملکهی بانشی را نقش بر آب کرد. سرانجام قهرمانان با پیروزی در چالشهای اودین سپر آگرامار را بدست اوردند و به دالاران منتقل کردند.
رکن آفرینش بعدی یعنی سنگ موج گلگانث در ازسونا قرار داشت، محلی که زمانی شاهزادهاش فاروندیس میخواست با استفاده از این آرتیفکت راه چشمهی جاودانگی را بر روی لژیون ببندد. فاروندیس البته موفق نشد زیرا خیانتکاری در بین افرادش بود که نقشهی او را به ملکه آشارا لو داده و این ماجرا باعث شد که آشارا سنگ موج را بدست آورد و از آن بر علیه ازسونا استفاده کند. با شکستن این آرتیفکت؛ آشارا قدرت مهیب این شی را بر علیه فاروندیس و مردمش آزاد کرد و همه آنها را به هلاکت رساند. اکنون تکههای سنگ موج در این سرزمین قرار داشت امّا قهرمانان تنها افرادی نبودند که در جستجویش بودند. ناگاهای آشارا نیز به دنبال آن بودند و در کشمکشی سخت میان این دو گروه در نهایت این آرتیفکت نیز به دست قهرمانان افتاد.
رکن چهارم آفرینش یعنی چکش خازگروث در هایماونتین و نزد تائورنهای بومی آن منطقه بود تا اینکه دروگبارها آن را دزدیدند. قهرمانان امّا با حضور به موقع در کنار تائورنها صفآرایی کردند تا بتوانند قدرت پتک را که در دستان رهبر دروگبارها یعنی دارگرول بود مهار کرده و مانع تصرف این منطقه توسط این نژاد شوند.(کمیک «کوهستان از هم گسیخته» )
در ادامه، چشم آمانثول در سورامار شهر نایتبورنها قرار داشت. بعد از اینکه الیسانده از ارکان آفرینش برای جلوگیری از باز شدن دروازهای دیگر در نبرد باستانیان استفاده کرد، با چشم آمانثول سپری به دور سورامار کشید و چشمهی شب را خلق کرد تا منبع قدرتی برای مردمش باشد. این چشمه در طول سالیان دراز ساکنین این شهر را به «نایتبورن: فرزندان شب» بدل کرد و با حملهی دوباره لژیون سوزان در اکسپنشن لژیون، گولدان به این شهر لشکرکشی کرد و الیسانده که خود را ناتوان میدید، شهر را تسلیم کرده و به خدمت گولدان و اهریمنان در آمد. شورش افرادش نیز نتوانست شهر نایتبورنها را از تسخیر لژیون نجات بخشد و گولدان موفق شد شهر و چشم آمانثول را تصاحب کند.(کمیک «گرگ و میش سورامار»)
برای بدست آوردن آخرین رکن آفرینش قهرمانان مجبور بودند تا حملهای مستقیم را به سورامار ترتیب دهند. در قصر نایتهولد، گولدان قصد داشت تا روح اربابش سارگراس را در کالبد ایلیدن استورمریج با استفاده از قدرت چشمهی شب و چشم آمانثول احضار کند. قهرمانان با از میان برداشتن تیکاندرویس و الیسانده سرانجام به گولدان رسیدند و با او به نبرد پرداختند. گولدان موفق شد اندکی از قدرت سارگراس را در ایلیدن استورمریج احضار کند، قهرمانان امّا در نهایت با کمک کدگار و ستونهای آفرینش توانستند آواتار جدید سارگراس را شکست دهند و روح ایلیدن استورمریج را به بدن او بازگردانند. سارگراس که متوجه شکست گولدان شده بود او را رها کرد و در نهایت ایلیدن به زندگی بازگشته در اولین اقدام خود گولدان را با نیروی فل خود خاکستر نموده و جمجمهی او را نیز در مشتش له کرد سپس خطاب به قهرمانان از آنها خواست که به دنبال او برای شکست اهریمنان به مغاک بروند.
با کنار رفتن گولدان، اکنون کیلجیدن به طور مستقیم شخصاً رهبری نیروهای لژیون را بر عهده داشت. امّا اضافه شدن ایلیدن استورمریج به صف مدافعین ازراث و به دست آمدن تمامی ارکان آفرینش، اکنون لژیون بود که دست پایینتری را در نبرد داشت. علیرغم همه موانعی که کیلجیدن سر راه آنها گذاشته بود، ایلیدن استوریمریج در کنار دشمن پیشین خود، مایو؛ به جنگ علیه لژیون ادامه داد و با همکاری کدگار و ولن توانست به مقبرهی سارگراس جایی که دروازهی اصلی قرار داشت، نفوذ کند.
در مقبرهی سارگراس که سالها پیش کالبد شکستخوردهی آواتار سارگراس در دوئلش با آگویین در آنجا مهر و موم شده بود، کیلجیدن برای باری دیگر این موجود را از خواب خود بیدار کرد تا از بسته شدن دروازه جلوگیری کند، امّا قهرمانان سرانجام آواتار سارگراس را شکست دادند و کیلجیدن به درون دروازه عقب نشینی کرد. با عقبنشینی کیلجیدن به کشتی هوایی خود، کدگار قصد داشت که با بستن دروازه به این جنگ خاتمه دهد امّا ولن به درون دروازه و به دنبال کیلجیدن شتافت و ایلیدن نیز تصمیم او را تشویق کرد چرا که باور داشت خطر لژیون صرفاً با دفاع کردن از میان نمیرود و سالها بعد، آنها دوباره باز خواهند گشت و برای اتمام این جنگ میبایست به اهریمنان در قلب مارپیچ زیرین حمله و آنها را نابود کرد تا دوباره به زندگی بازنگردند.
کدگار، ایلیدن و قهرمانان به دنبال ولن به کشتی هوایی کیلجیدن رفتند و در نهایت موفق شدند تا او را شکست دهند. بعد از شکست کیلجیدن کشتی داشت در سیارهی آرگوس که مقر اصلی لژیون بود سقوط میکرد، همچنان که کیلجیدن نزد دوست قدیمی خود ولن به ضعف خود اعتراف میکرد و میگفت که همیشه به او غبطه میخورده است، ایلیدن برای نجاتشان از آرتیفکت سنگ-کلید سارگرایت استفاده میکرد تا در فضا درگاهی را به سمت ازراث باز کند.
ولن در جواب حرفهای کیل جیدن به سردی پیشانی او را لمس کرده و سرانجام به زندگی اهریمن خاتمه داد. کدگار از طریق درگاهی که ایلیدن باز کرده بود آنها را به ازراث تلهپورت کرد امّا آنها تنها افرادی نبودند که به ازراث آمده بودند. درگاهی که ایلیدن باز کرده بود انقدر بزرگ بود که کل سیارهی آرگوس را نیز به آسمان ازراث اورده بود. کدگار هراسان به سرزنش ایلیدن پرداخت امّا ایلیدن چندان از کرده خود پشیمان نبود و نزدیک شدن دو سیاره را فرصت خوبی میدانست که سرانجام ازراثیها را مجبور کند تا از لاک دفاعی خود در بیایند و همانطور که او همیشه میخواست مستقیماً با لژیون در سرزمینش درگیر شوند.
بعد از بستن دروازهی لژیون و مقبرهی سارگراس به وسیلهی ارکان آفرینش، اکنون زمان حمله رسیده بود. خوشبختانه درنایهای ولن مخفیانه از مدتها قبل به فکر کشتی هوایی جدید خود بودند از این رو ویندیکار را ساخته بودند تا بتوانند روزی به سیارهی زادگاه خود-آرگوس- بازگردند. برای حمله، نیروهای هورد و الاینس گرد هم آمدند و کشتی به سمت آرگوس برای نابودی کامل لژیون و اهریمنان عازم شد.
با نزدیک شدن ویندیکار به آرگوس و بازگشت ولن به سرزمین مادریاش، ایلیدن به تمسخر او پرداخت و به او گفت که باید میایستاد و مقاومت میکرد ولی در عوض کورکورانه از خواست نور مقدسش پیروی و مردمش را در این سرزمین رها کرد. در همین حین کشتی دیگری نیز همزمان به آرگوس رسید. کشتی زندار تحت فرماندهی تورالیون و الریا ویندرانر که از زمان گمشدنشان در حال مبارزه با لژیون بودند و ارتش روشنایی را در کنار نارو زیرا بنیان نهاده بودند.
امّا زندار به محض رسیدن به آرگوس هدف حمله توپخانهی اهریمنان قرار گرفته و سقوط کرد که این موجب وحشت مسافران ویندیکار شد، ولن امّا دیگر از فرار کردن خسته شده بود و این بار با ایلیدن موافق بود که باید بایستند و در مقابل لژیون سوزان بجنگند. با پهلو گرفتن کشتی در آرگوس نبرد نهایی ازراث علیه سارگراس و لژیونش آغاز شده بود و اکنون جنگ در این سرزمین نفرینشده به اوج خود میرسید.
قهرمانان برای کمک به بازماندگان زندار، به محل سقوط اعزام شدند و تورالیون را یافتند که خوشبختانه جان سالم به در برده بود و در جستجوی همسر خود آلریا بود که در زمان سقوط در این کشتی بخاطر ارتباطی که با نیروی وِید پیدا کرده بود زندانی شده بود(داستان کوتاه «یکهزار سال جنگ»)، امّا تورالیون معتقد بود که او نیز از سقوط نجات یافته است.
با نجات آلریا و تجدید قوای ارتش روشنایی، مأموریت بعدی نجات نارو «زیرا» بود، چرا که نارو و رهبر کشتی زندار و ارتش روشنایی بود. آلریا با این وجود که میدانست احتمالاً زیرا او را دوباره به بند میکشد امّا قبول کرد تا در نجات او کمک کند. بعد از جمعآوری تکههای او از زندار، قهرمانانش را به ویندیکار آورده و بار دیگر احیا کردند.
زیرا به محض بازگشتن توجه خود را معطوف ایلیدن استورمریج کرد و به او گفت که منجی برگزیدهی جهان است و سرنوشتش این است که تعادل را بین روشنایی و تاریکی بار دیگر به جهان بازگرداند. امّا ایلیدن فلسفهی زیرا را قبول نداشت و معتقد بود که هیچ برگزیدهای وجود ندارد و پیشنهاد زیرا در قبول موهبت روشنایی رد کرد. زیرا سپس سعی کرد که به زور این نیروی لایت خود را به ایلیدن تحمیل کند که این باعث شد ایلیدن با نیروی فل او را نابود کند. بعد از مرگ زیرا تورالیون به سمت ایلیدن حمله کرده که ایلیدن به سادگی حمله او را دفع کرد و رو به او گفت که چیزی به اسم منجی وجود ندارد و فانیان صرفاً با همکاری همدیگر میتوانند خود را نجات دهند.
مگنی که از دیگر مسافرینی بود که به آرگوس آمده بود و با الهام جدیدی که دریافت کرده بود به قهرمانان نشان داد که آگرامار فاسد شده و به خدمت سارگراس درآمده است. اینطور که معلوم بود سارگراس در طی قرنها موفق شده بود روح دیگر تایتانها را جمعآوری و فاسد کند. و آگرامار اولین تایتانی بود که به طور کامل به خدمت سارگراس در آمده بود.
تنها تایتانی که موفق شده بود از سارگراس پنهان بماند، ائونار بود که او نیز هدف آگارامار بود تا با پیدا شدن و به بند کشیدنش، پانتئون اهریمنی سارگراس کامل شده و لژیون نیرویی دو چندان یابد. امّا پیش از اینکه لژیون موفق شود روح او را به دست آورد؛ قهرمانان موفق شدند تا مداخله کنند و او را نجات دهند. ایلیدن گفت که تنها راهی که میتوانند لژیون را در ادامهی مسیرش متوقف کنند این است که جلوی احیای همیشگی اهریمنان را بگیرند، و این احیا به علت فساد تایتان آرگوس به وسیله نیروی مرگ رخ داده بود که باعث میشد بتواند همواره اهمرینان را به زندگی بازگرداند.
قهرمانان با تمام قوای خود به سراغ تایتان آرگوس رفتند، امّا پیش از این آنها مجبور بودند تا از سد آگرامار بگذرند. با شکست آواتار آگرامار روح او باری دیگر از فساد سارگراس رهایی یافت و به همراه ائونار به دیگر تایتانهای پانتئون ملحق شد. در نبرد پایانی قهرمانان با تایتان فاسدشدهی آرگوس روبهرو شدند و او را شکست دادند. بعد از شکست آرگوس، پانتئون از بند رها شده نیروهای خود را جمع آوری کرده و روی هم گذاشتند تا سارگراس را برای همیشه در میان خود زندانی کنند.
امّا پیش از اینکه تایتانها موفق شوند تا سارگراس را مهار کنند، او از خشم و نفرت به ازراث رفته و با شمشیر خود ضربهای بر سیلیتوث ازراث وارد کرد. ویندیکار با سکنهی خود از آرگوس عازم ازراث شد و سارگراس در نهایت به وسیله برادران و خواهران خود زندانی شد که این به معنای پایان کار لژیون سوزان بود. ایلیدن امّا که اکنون موفق شده بود مأموریت خود را به پایان رساند، گفت که شکارچی بدون شکار خود هیچ است، پس ترجیح میدهد به ازراث بازنگردد و بماند تا به عنوان زندانبان سارگراس مطمئن شود که خطر او و لژیون دیگر جهان و مردمانش را تهدید نمیکند.
قیام اهریمنی لژیون سوزان به پایان رسیده بود امّا زخمهایی که بر جهان باقی گذاشته بود، همچنان پابرجا بود. با از بین رفتن تایتان آرگوس که با نیروی مرگ در طی قرنها پیوند مستحکمی برقرار کرده بود، تعادل در قلمروی شدولندزِ مردگان از میان رفته بود و زخمی که سارگراس بر ازراث در آخرین اقدام خود زده بود باعث میشد تا توازن قدرت میان هورد و الاینس نیز در دنیای زندگان ازراث از میان برود و همهی اینها منادی این واقعیت بودند که پایان آشوب لژیون، آغازگر بسیار آشوبهای دیگر در جهان وارکرفت است…
اضافه کردن نظر