سلام به همگی. در ادامهی مقاله داستانی اکسپنشن پانداریا، میرسم به داستان اکسپنشن «جنگسالاران درانور». در این مقاله جزئییات داستانی این اکسپنشن رو همراه با کلیپهای مهمش براتون شرح میدیم.
در ابتدا سلسله کلیپهای «اربابان جنگ» رو ببینید که برای شناخت بهتر کاراکترها در جهان موازی مفید هستند:
کلیپ اول: کارگث بلیدفیست
کلیپ دوم: گروماش هلاسکریم
کلیپ سوم: دوراتان
کلیپ چهارم: کیلروگ ددآی
کلیپ پنجم: ماراد
با شکست گراش هلاسکریم در اورگریمار و برکناریاش از مقام جنگسالار هورد، صلحی موقت میان هورد و الاینس پدید آمد. برای حفظ این صلح گراش میبایست در پانداریا، سرزمینی که بیش از هر جای دیگر در آتش جنگ او گرفتار شده بود، محاکمه میشد. امّا گراش از جنایاتش پشیمان نبود و آشکارا بیان میکرد که او همه چیزش را میدهد تا ببینید نژاد اورک بر دیگر نژادها چیره شده و تمامی افرادی که در مقابلش میایستند از میان برداشته شوند.
دیری نگذشت که دادگاه گراش مورد حمله اژدهایان لایتناهی قرار گرفت. موجوداتی پلید که نسخهی فاسدشدهی اژدهایان برنزی و محافظین زمان در ازراث بودند. در این بین گراش فراری داده شد و از محاکمه خود گریخت. مغز متفکر پشت این جریان راثیون بود که معتقد بود برای مقابله با لژیون سوزان یک ارتش یکپارچه و بزرگ نیاز است و با کمک کایروزدورمو – یکی از اژدهایان برنزی – قصد داشت از گراش استفاده کند تا این ارتش را برای ازراث از دیگر دنیاهای موازی گردآورد.
کایروزدورمو، اورک جوان را از میان فضا و زمان به درانوری برد که نسخهای موازی از زادگاه گراش بود. در این گذشته موازی تاریخچه درانور کمی از درانوری که گراش در آن به دنیا آمده بود متفاوت بود امّا به اندازه کافی شبیه بود که دانش گراش در آن به کار بیاید. کایروز قصد داشت از گراش برای ساخت ارتشی که به برای مقابله با لژیون به ازراث آمده، استفاده کند امّا جاهطلبیهای او را دست کم گرفته و گراش در اولین فرصت به کایروز حمله کرد و او را کشت. (داستان کوتاه «هلاسکریم»)
در درانور گراش با اورکهای بومی دیدار کرد و به آنها در مورد رویدادهای ناگوار پیشِ رو هشدار داده و تکنولوژی پیشرفتهی سلاحها را با آنان به اشتراک گذاشت. گراش با نسخه موازی پدر خود، گروماش هِلاسکریم از قبیلهی وارسانگ، ائتلافی برقرار کرده و برنامههای هورد جدید را آغاز میکند. با پیشگیری از فساد اهریمنی ناشی از توطئهي گولدان و سران او در لژیون سوزان، گراش، گروماش و هورد آهنی جدید مسیر تاریخ را تغییر داده و به جای پذیرفتن نفرین خون او، منراث را نابود میکنند. آزاد از بردگی، هورد آهنین شروع به ساخت درگاه تاریک جدیدی میکند که آنان را به ازراث در زمان حال متصل خواهد کرد. گراش قصد دارد هورد آهنین را روانهی ازراث کرده و تمام دشمنانش را نابود کند.
در ازراث زمان حال، درگاه تاریک به خود رنگ قرمزی گرفته و موج جنگجویان هورد آهنین از آن سرازیر میشوند. قهرمانان هورد و الاینس در کنار هم آنها را عقب رانده و در نهایت خود را به درانور رساندند و با جنگسالاران درانور تحت رهبری گرام هلاسکریم مواجه شدند. مدافعین ازراث موفق شدند که درگاه تاریک را از درانور ببندند تا مانع از تخریب ازراث شوند امّا این باعث شد که خودشان نیز در این زمان و مکان به دام بیفتند.
با کمک کدگار، الاینس و هوردِ ازراث از مهلکهي نبرد به سرزمینهای مختلف درانور گریختند تا پایگاههایی را برای تجدید قوا و مبارزه با هورد آهنین بنا کنند. کدگار همچنین به قهرمانان هشدار داد که اگرچه هورد آهنین خطری بزرگ است امّا مهمترین مسئله گولدانِ وارلاک است که در میان آنها به عنوان نماینده لژیون سوزان حاضر است.
همه قبایل اورک امّا به هورد آهنین نپیوسته بودند. دوراتان شریف، رهبر قبیله فراستولف از پیوستن به این جناح که هدفش جز فتح و کشتار نبود امتناع کرده و این باعث شده بود که خود و قبیلهاش هدف حملات هورد آهنین قرار بگیرد. نیروهای هورد ازراث امّا به کمک آنها شتافتند و در کنار هم توانستند در مقابل سیل حملات هورد آهنین بهخوبی مقاومت کنند. با تضمین آزادی فراستولفها دوراتان و سربازانش به نیروهای ازراث پیوستند تا خطر هورد آهنین را یکبار برای همیشه از بین ببرند. دوراتان امید داشت که دوست قدیمیاش اورگریم دومهمر از قبیله بلکراک بتواند در این راه به او کمک کند.
در درهی شدومون، نرزول رهبر و شمن بزرگ قبیلهی شدومون در تلاش بود با نابودی معبد مقدس درنایها – کارابور، قدم بزرگی را در راه تسلط کامل هورد آهنین بر درانور بردارد. نرزول از قدرت جادوی تاریک وُید برای پایین کشیدن ستارهی تاریک از آسمان استفاده کرد و برای خنثی کردن این عمل پیشگو ولنِ در دنیای موازی، مجبور شد تا زندگی خود را فدا کند.
قبل از مرگش ولن، درنای پناهندهای را به نام ایرل به عنوان جانشین خود و قهرمان نور مقدس در میان درنایها برگزید. با فداکاری ولن ستاره تاریک از فساد نرزول پاک شده و مشخص شد همان نارو کئ آرا است که قدرتش در نهایت توانست نیروهای هورد آهنین را عقب براند و معبد کارابور را نجات دهد. ناروی کارابور به همراه ماراد و ایرل سوگند خوردند تا در راه سرنگونی هورد آهنین کوشیده و متحدی جدید در کنار نیروهای ازراث باشند.
همچنان که نبرد علیه هورد آهنین ادامه مییافت. جادوگر اعظم کدگار مأموریت خود را برای پیدا و خنثی کردن تهدید گولدان و خادمانش دنبال میکرد. کدگار پایگاهی را در جنگل تالادور بنا کرده و نیروهای متحدش را در آنجا مستقر کرد که از جمله آنها کوردانا فلسانگ بود که وظیفهي حفاظت از کدگار را به عنوان یک بادیگارد برعهده داشت. کدگار که میدانست گولدان دیر یا زود پای اربابانش در لژیون سوزان را به ماجرا باز میکند، تلاش کرد تا قهرمانان را مجهز و آماده کند. در طرف مقابل نیز گولدان معاونهایش چوگال و ترونگور را برای مقابله با قهرمانان و گرونا را نیز برای ترور کدگار فرستاد.
هورد آهنین در اولین قدم بزرگ خود به پایتخت درنایها – شتراث حمله میکند. سربازان هورد آهنین که به نظر میرسد پایانناپذیر هستند، شهر مقدس درنایها را ویران کرده و همهی افرادی را که پیدا میکنند به قتل میرسانند. بلکهند، رئیس قبیلهی بلکراک، شخصاً این حملهی نظامی را رهبری میکند. قهرمانان ازراث و متحدانشان تلاش میکنند به قلب نیروهایی آیرون هورد حمله کرده تا بتوانند آنها را به عقب برانند و در این هجوم قهرمانانی شجاع در دو طرف از دست میروند… ویندیکیتور ماراد و اورگریم دومهمر هر دو در جنگ با بلکهند جان خود را از دست میدهند. ایرل و دوراتان با هم متحد میشوند تا زخمی جدی بر بلکهند وارد کنند که در نهایت سبب عقبنشینی جنگسالار قبیلهی بلکراک میشود.
در ناگراند، وطن قبیله وارسانگ، گراش هلاسکریم ارتش هورد آهنین را رهبری میکند. گاروش در نهایت با استاد سابق خود، ترال، مواجه شده و در زمینی که دو تن در آنجا برای اولین بار دیدار کرده بودند، در دوئلی تا پای مرگ – ماک گورا، در مقابل هم میایستند. در نهایت، گراش توسط ترال کشته شده و جاهطلبیهایش پایان میپذیرد.
با خساراتی که آیرون هورد در سراسر درانور متحمل میشود، بلکهند حالا آسیبپذیر شده است. هورد و الاینس از نیروهای خود در حمله به دژ بزرگ بلکهند استفاده میکنند. با وجود دفاع مستحکم قبیلهی بلکراک ، قهرمانان ازراث نیروهای بلکهند را نابود کرده و او را میکشند. با تخریب قلعه و مرگ قویترین معاون گرام هلاسکریم، ضربه بزرگ دیگری به هورد آهنین وارد میشود.
هنگامی که کدگار در پی گولدان است، او و نیروهایش مجبور به مواجهه با گرونای نیمهاورک میشوند. با اینکه کدگار به سختی از حملهی گرونا جان سالم به در میبرد، او را به عنوان یک زندانی دستگیر کرده و تلاش میکند تا مکان گولدان را از زبان او بیرون بکشد. با کشف اینکه گرونا تحت تأثیر جادوی تاریک گولدان قرار دارد، کدگار به دنبال راهی برای شکستن این جادو میگردد و با بکارگیری جادوهای تاریک، نگرانیهای جدی در نگهبان خود، کوردانا برمیانگیزد.
با این حال، گولدان قبلاً حرکت خود را انجام داده است – با نزدیک شدن به گروماش هل اسکریم و باقیماندههای نیروهای هورد آهنین، با اشاره به شکستهای پیدرپی گروماش، او را خلع سلاح کرده و جنگجویانش را به سمت خود میکشاند. در پی کشته شدن کارگث و نرزول طی جنگ با قهرمانان ازراث؛ کیلروگ ددآی که آخرین جنگسالار بازماندهی هورد آهنین است با خوشحالی فساد اهریمنی لژیون را پذیرفته و به اولین عضو هورد جدید گولدان تبدیل میشود. گولدان قسم میخورد که فِل هورد خود را نایب فرمانروایی لژیون در درانور کند و آلودگی فل را در جنگل تنان منتشر کرده و باعث دگردیسیِ آن و تبدیلش به سرزمینی اهریمنی میشود. گولدان مرکز فرماندهی خود را در قلعه هلفایر بنیان میگذارد و در آنجا برای احضار رهبر نیروهای لژیون، آرکیماند، آماده میشود.
کدگار، متحدین خود را به نبرد در مقابل حملهی جدید گولدان اعزام میکند اما بهوسیلۀ نگهبانش کوردانا فلسانگ، که او نیز توسط جادوی گولدان فاسد شده است، در تله گرفتار میشود. کدگار ازین خیانت جان سالم به درمیبرد در حالی که کوردانا فرار میکند. با افزایش تلفات در هر دو طرف، مدافعان ازراث و متحدینشان به دژ گولدان میروند تا یکبار برای همیشه کار را خاتمه دهند.
در قلب قلعهی هلفایر، مدافعان ازراث، گروماش هلاسکریم را از زندان گولدان آزاد کرده و رهبر هورد آهنین باقیماندهی نیروهایش را برای جنگ با دشمن تمام درانور جمع میکند و کیلروگ نیز در این تقابل کشته میشود. مدافعان ازراث با گولدان در بازماندههای دروازۀ تاریک روبرو میشوند و شاهد احضار موفقیتآمیز آرکیماند میشوند. با وجود قدرت فراوان این اهریمن، قوای یکپارچهي دو دنیا برای شکست او وجود دارد. آرکیماند در پی شکست و قبل از مرگش گولدان را با آخرین نیروی خود به درون دروازه پرت میکند و به وی یادآوری میکند که پیمان او با لژیون هنوز به اتمام نرسیده است.
گولدان تبعید شده و درانور اکنون آزاد است. کمپین فتوحات هورد آهنین به پایان رسیده و صلح بین اورکها و دیگر نژادهای درانور وجود دارد، حداقل تا زمانی که برقرار بماند(مقالهی «سرنوشت درانور» مربوط به اکسپنشن نبرد برای ازراث، از سرانجام درانور و سرنوشت اورکهای مگهار در آنجا میگوید). در اعماق مارپیچ زیرین، گولدان صدای ارباب واقعی خود، کیلجیدن، را شنیده و شروع به برنامهریزی دوباره برای نابودی دشمنانش میکند.
روز موعود نزدیک است و آتش خشم لژیون به زودی ازراث را خواهد سوزاند…
در داستان کوتاه «مقبرهی سارگراس» میتوانید ادامهی این ماجرا را بخوانید، تعقیب گولدان بدست کدگار و مایو شدوسانگ، که در نهایت هر دو شکست خورده و گولدان دروازهی جدیدی برای سومین یورش لژیون سوزان به ازراث را میگشاید.
سلام به سایت خوب کلیمدور و wolfheart عزیز.همه چیز سایت عالی و خوب و ممنون بابت وقتی که گذاشتین برای ترجمه کتاب های اصلی و فرعی.واقعن ممنون و خسته نباشی.خواستم بپرسم.خواستم بپرسم کتاب shadow rising و sylvanas رو ترجمه میکنید یا در دست ترجمه هست.البته ممنون بابت مقاله هایی که درباره این دوتا نوشتین.
درود جناب. تشکر
بله هر دوتا رو ترجمه کردیم و تابستان ارائه خواهند شد.