شرافت و جوانمردی همواره در هورد از جایگاهی والا و ارزشمند برخوردار بوده است. اما روح و معنای این دو ارزش گرانقدر، پس از آغاز بلاد وار (نبرد کنونی هورد و الاینس) بارها توسط جنگسالار جدید هورد، سیلواناس ویندرانر، رنجیده و هتک حرمت شده است.
سوزاندن تلدراسیل و ساکنان بیگناهش، بارها استفاده از طاعون در میدان نبرد و حتی کشتن سربازان زخمی خودی بهوسیلهی آن و بازگرداندنشان بهعنوان نامردگان فاقد عقل و شعور، از جمله مواردی بودند که سران هورد را رفتهرفته از سیلواناس خشمگین ساخت. در شیوههای جنگسالار جدید، نه شرافت بود و نه پیروزی. از طرفی آنها همه برخلاف تمام ارزشهایی بود که هورد بر آنها استوار گشته بود. از سویی دیگر شکستشان در نبرد دازارآلور به آنان فهماند که در پس تمام این تصمیمها، افقی روشن از پیروزی ترسیم نشده است. باز هم هورد در آستانهی شکست از الاینس بود؛ و هرقدر بر این شکستها افزوده میشد، سیلواناس بیشتر بر شیوههای ناپاکش اصرار میوزید.
الاینس با نقشهای هوشمندانه به زاندالار حمله برد و موفق شد پیروزی ارزشمندی کسب کند. امّا سیلواناس برای خروج از این بنبست و از میان برداشتن برتری الاینس به ارتش و جنگی دیگر نیاز نداشت. او برای اجرای نقشهی جدیدش تنها به یک نفر احتیاج داشت.
سیلواناس قصد داشت درک پرادمور را به زندگی بازگرداند و ذهنش را به کنترل خود درآورده او را به کول تیراس میفرستاد و چون عروسکی خیمهشببازی وادارش میساخت تا خاندان پرادمور را شبهنگام در بسترهایشان به قتل رساند. این عمل سیلواناس سرانجام کاسهی صبر بسیاری را لبریز کرد و موجب شد تا بسیاری در شایستگی او به عنوان جنگسالار تردید کنند. در میان آنان، بین بلادهوف حتی فریاد اعتراض برآورد امّا سیلواناس مانند همیشه با نادیده گرفتن مخالفان به کارش ادامه داد. درک پرادمور توسط والکیر تحت فرمان سیلواناس به زندگی بازگشت و تحت شکنجه قرار گرفت تا ارادهاش از هم بپاشد.
بین شاید با زنده کردن مردگان و برهم زدن آرامش آنان، بهسختی، کنار میآمد. امّا این بار، سیلواناس پایش را بسیار فراتر گذاشته بود. او میخواست ارادهی دِرِک را از او گرفته و مجبورش سازد تا خانواده و عزیزانش را به قتل رساند. آیا این دقیقاً کاری نبود که لیچ کینگ انجام میداد؟
بین نیز چون ساورفنگ و دیگران، برای حفظ بقای هورد به این جنگ پیوسته بود. امّا اعمال سیلواناس موجب شد که او نیز سرانجام به تمامِ دلیل و منطقی که در ورای این جنگ نهفته بود شک کند. البته سیلواناس توسط دوست خوب و مورد اعتماد بین و جنگسالار سابقش، ولجین، به این مقام منصوب شده بود. امّا امکان نداشت که این انتخاب چیزی جز اشتباهی بزرگ نبوده باشد؟ شاید ارواح لوایی که ولجین در هنگام مرگ از آنها سخن گفته بود، ارواح لوایی چون بوانسامدی بوده باشند که جنگ و ویرانیِ همراه سیلواناس برایشان خوشایند بود؟
این سوالات را هیچکس بهتر از شخص ولجین نمیتوانست پاسخ گوید. چند ماه قبل و در هنگام شکست گاهون در زاندالار رویدادی عجیب رخ داده بود. روح ولجین در مقابل چشم همگان پدیدار گشته و کلماتی را با شاهزادهی پیشین زاندالار و ملکهی کنونیاش گفته بود. پس از آن نیز بوانسامدی از اینکه روح ولجین را از دست داده است ابراز واهمه کرده و عنوان کرده بود که رئیسش از این موضوع خوشش نخواهد آمد!
موضوعِ مشخص، این بود که روح ولجین بهنحوی به این دنیا بازگشته بود. پس بین به این اندیشید که شاید بتوان از این فرصت استفاده کرده و شبهات را با کمک ولجین روشن سازند. از این رو به کمک تالانجی و ابون هورن او را احضار کرده و از او پرسید که چه کسی در بستر مرگ به او گفته تا سیلواناس را جنگسالار بعدی هورد بنامد؟ امّا ولجین که حافظهاش توسط مرگ مخدوش شده بود و این خاطره بهخصوص توسط سایهای تاریک از او پنهان شده بود، قادر به پاسخگویی نبود. هنگامی هم که متوجه این موضوع شد و خواست آن را کنار بزند ارواح مردگان به حاضرین حملهور شدند. بعد از دفع خطر آنها، ولجین گفت که سوال بین احتمالا سوال بسیار مهم و درستی است؛ چرا که کسانی هستند که میخواهند او را بابت تحقیق درباب این موضوع از میان بردارند.
برای اینکه ولجین بتواند حافظهاش را بازیابد آنها به همراه هیرو به اورگریمار رفتند. جایی که جنگسالار شدن سیلواناس به او الهام شده بود. در این محل نیز حتی ارواح به آنان حمله کردند تا مانع پیشرویشان گردند. ولجین در اورگریمار به یاد آورد زمانی که نام سیلواناس به او گفته شده، حضوری قدرتمند را بر بالین خود حس کرده است. حضوری حتی قویتر از یک لوا!
بعد از اورگریمار آنها به بروکن شورز رفتند. جایی که ولجین زخم مرگباری را از یک فلگارد برداشته و بعدها در اثر آن کشته شده بود. ولجین به یاد آورد که در آن روز نیز انگار توطئهای بزرگ در جریان بوده است. فلگارد بهراحتی موفق به عبور از دفاع او شده و ضربهای به او وارد ساخته بود. این موضوع بسیار مشکوک بود. گویی در آن روز تمام لواها او را به حال خود رها کرده بودند تا بمیرد. سپس عنوان کرد که حتی اکنون نیز هرچه تلاش میکند بوانسامدی به او پاسخی نمیدهد.
بعد از روشن شدن این حقایق گروهِ بین نزد بوانسامدی رفتند و از او پرسیدند که آیا او به ولجین گفته است تا سیلواناس را جنگسالار هورد سازد تا خود بتواند ارواح کشتهشدگان جنگ را به نفع خود مصادره کند؟ دیگر اینکه چرا به ولجین پاسخی نمیداده است؟ بوانسامدی در جواب گفت که چطور پاسخی میداده، زمانی که هرگز صدای ولجین را نشنیده است و این شبهه را ایجاد کرد که شاید شخصی ارتباط ولجین با لواهایش را سد کرده و باعث مرگش شده است. بوانسامدی همچنین گفت که هرچند شعلههای جنگ برایش منافع زیادی دارد، امّا او هیچ علاقهای به جنگسالاری سیلواناس نداشته و ندارد. چرا که او بسیار زیادهروی میکند و تعادل را در دو دنیای زندگان و مردگان بر هم میزند. همچنین شیوهی سیلواناس و زنده ساختن مجدد مردگان، ارواح را از بوانسامدی دریغ میکند.
با اینکه بوانسامدی از تهمتهای بین به خشم آمده بود، اما تصمیم گرفت که در راه رسیدن به پاسخ سوالشان آنها را یاری دهد. بوانسامدی گفت که همتایان او بسیارند و هرکدام از آنها میتوانند شخص مورد نظر باشند. امّا دو تن از محتملترین گزینهها را به آنان معرفی کرد و گروه را بهسویشان رهنمود ساخت؛ لیچ کینگ و والکیر ائیر.
بر بلندای آیسکرون سیتادل، گروه به پیشگاه بلوار فوردراگون که اینک لیچ کینگ بود، رسید. ولجین پیش رفت و پرسید که آیا بلوار کسی بوده که روح ولجین را به ازراث بازگردانده و از او خواسته تا سیلواناس را بهعنوان جنگسالار جدید هورد معرفی سازد؟ لیچ کینگ نیز چون بوانسامدی، سیلواناس را به دلیل بر هم زدن تعادل، گزینهی مناسبی نمیدانست. همچنین ماهیت کنونی ولجین را چیزی ورای نامردگان عنوان کرد و گفت که او به همین خاطر به سریر یخی تعلق نخواهد داشت و از آنها خواست که هر چه سریعتر او را ترک کنند.
بعد از لیچ کینگ، ائیر نیز گفت که دستی در این ماجرا نداشته است و ماهیت کنونی ولجین را فراتر از قدرت خود برآورد کرد. امّا به آنها گفت که به نظر میرسد شخصی که او را به این دنیا بازگردانده با شخصی که خواسته سیلواناس جنگسالار بعدی هورد باشد، یکی نیستند. با خط خوردن هر دوی این گزینهها از لیست، بوانسامدی به ولجین پیشنهاد کرد که برای یافتن پاسخ سوال خود تنها سرزمین زندگان را جستجو نکند و در شدولند نیز به دنبال آن باشد. ولجین این سخن را پذیرفت و تصمیم گرفت که به دنیای مردگان بازگردد و قول داد که اگر به موضوعی پی برد، دیگران را نیز آگاه سازد.
درحالیکه ولجین برای یافتن پاسخ، ادامهی جستجو را به تنهایی پیش میبرد، بِین مأموریت جدیدی را پیش روی خود میدید. او از طریق والیرا به جینا اطلاع داد که او را در ترامور ملاقات کند. سپس خود به همراه توماس زلینگ و هیرو به کشتی محل نگهداری درک پرادمور نفوذ کرده و محافظین را از سر راه برداشت. سپس درک پرادمور را از بند آزاد کرده و به نزد جینا بازگرداند.
توماس زلینگ زمانی یکی از تایدسیجهای کول تیراسی بود و به خاطر بیماریاش که او را در شرف مرگ قرار داده بود با هورد معاملهای کرد. او را بهصورت یک نامرده به زندگی بازمیگرداندند و رفاه و امنیت خانوادهاش را تأمین میکردند و او درعوض تا زمانی که زنده بود به هورد خدمت میکرد.
جینا که از دیدن برادرِ از مرگ بازگشتهاش شوکه شده بود ابتدا گمان برد که این حقهای دیگر از سوی سیلواناس است و بهشدت خشمگین شد. امّا دِرِک برای او توضیح داد که نقشهی سیلواناس این بوده که از او برای ضربه زدن به کول تیراس استفاده کند امّا بِین جان خود را به خطر انداخته و او را نجات داده است. جینا نیز آرام شده و از بین بابت این کارش قدردانی کرد.
بین زمانی که تصمیم گرفت درک را به خانوادهاش برساند عواقب احتمالی کار خود را میدانست. امّا نمیدانست که این رخداد بهسرعت بهسویش در حرکت است. در جلسهای سرّی که در خاک کول تیراس بین رهبران هورد به درخواست سیلواناس تشکیل شده بود، سیلواناس از وجود خیانتکاری در میان اعضا خبر داد. کمان قهرمان جنگسالار رو به توماس زلینگ نشانه رفت و همانطور که انتظار میرفت بین مداخله کرد و گفت که تمام این جریان نقشهی او بوده. امّا این اعتراف برای نجات جان زلینگ بختبرگشته کافی نبود و او در مقابل دیدگان همگان با عدالت ملکه روبهرو شد.
به دستور سیلواناس، نگهبانان بین را نیز دستگیر کردند و او را به اورگریمار بردند تا بهزودی به جرم خیانت علیه هورد و جنگسالارش اعدام شود. امّا بین با آگاهی در این مسیر قدم گذاشته بود و اگر خون او بهایی بود که میبایست برای درمان هورد پرداخت شود، بیدرنگ آن را تقدیم مردمش میکرد.
[…] سلسله مقالات مربوط به اکسپنشن نبرد با ازراث رو به این ترتیب براتون گذاشتیم، حتما بخونید: «سقوط تلدراسیل»، «نبرد لردران»، «فرمانروایان دریا: کولتیراس»، «فرمانروایان دریا: زاندالار»، «خشم الون»، «نبرد دازارآلور»، «ملکهی تاریکی». […]
داداش یه سوال, بالاخره تهش معلوم شد کی گفته بود به ولجین که بگه سیلواناس جنگ سالار شه؟
فعلا نه
خیلی ممنون که بین این همه داستان فرعی و ماجراهای مختلف ، استوری لاینو واضح روایت میکنین . امیدوارم شاهد ادامه ی کاراتون با دسته بندی مناسب باشیم ♥️
درود و سپاس دوست خوبم از بابت مقاله جالبت شاید تنها کسانی مه در هورد من قبول داشتم رکسار و بین و پدر مرهوم بین بودش که به دست گراش کشته شد به هر حال الان که زنده هست و امیدوارم رهبر بعدی هورد باشه چون با وجود اون شاید دیگه شاهد جنگی بین هورد و الاینس نباشیم اگر هستیم خیلی کمه.
اما اگر من مواقعا توی این بازی یودم خوشحال میشدم سیلوانس رو با دست خودم بکشمش ملکه دیوانه.
داداش بیا تو صف،الان همه میخوان سیلوانس رو بکشن(:
ولی این سینماتیک جدید عجب چیز باحالی بود.بالاخره همه به ذات ملکه بانشی پی بردن.فقط حیف ساورفنگ مرد.
خیلی خیلی عالی بود ممنون از زحماتتون