سلام به همگی. با یک مقالهی جدید در خدمت شما هستیم. «برادری در مرگ» روایت سرگذشت تاساریان و کولتیرا؛ دوتا از شوالیههای مرگ در داستان وارکرفته.
برای درک بهتر مقاله، پیشنهاد میکنم قبلش حتما کمیک «شوالیهی مرگ» رو بخونید.
تاساریان و کولتیرا، هر دو در زندگی پیش از مرگ سربازانی وفادار به مردم خود بودند که هرکدام بهشکلی توسط اسکورج به تیغ کشیده شدند و تحتکنترل دشمنشان قرار گرفتند. علیرغم اینکه کولتیرا توسط تاساریان کشته شده بود امّا این واقعیت هرگز باعث تنفر و دشمنی میان آن دو نگردید، برعکس تاساریان و کولتیرا برای هم مثل برادر شدند.
بعد از نبرد کلیسای امید نور و رهایی شوالیههای ابون بلید از بند لیچ کینگ، تاساریان بهخاطر خواهر و پادشاه خود، واریان رین، به الاینس پیوست. اما تصمیمگیری برای کولتیرا به این آسانی نبود و نمیدانست به هورد، جایی که بیشتر مردمش حضور داشتند، بپیوندد یا بهدنبال تاساریان به الاینس رفته و در کنار برادرش باقی بماند. تاساریان از او خواست که برای مردمش به هورد ملحق شود. او به کولتیرا گفت این موضوع آنها را از هم جدا نخواهد کرد و هر زمان که او بخواهد، بدون لحظهای تردید به کمکش خواهد شتافت.
کولتیرا در هورد مانند تاساریان در الاینس، برای جناح خود علیه لیچ کینگ جنگید و کمکهای شایانی به نیروهای ازراث و هورد کرد. بعد از شکست آرتاس در آیسکرون سیتادل، زمان آن رسید که سرزمینهای تحتکنترل اسکورج بازپس گرفته شوند. قسمت اعظمی از این سرزمینها، فرمانروایی لردران بود که اکنون هم فورسیکن ادعای مالکیت بر آن را داشت و هم الاینس این سرزمینها را متعلق به مردم خود و ساکنین قبلیشان میدانست.
نتیجهی این اختلاف سلسله درگیریهایی میان سه جناح اسکورج، الاینس و هورد بود. در آندورهال، جایی که اسکورج سعی در حفظ سرزمینهای خود داشت، کولتیرا همراه با نیروهای هورد و تاساریان همراه نیروهای الاینس به این شهر هجوم آوردند. با وجود اینکه هر دو میدانستند سرانجام فقط یکی از آنها میتواند پیروز از این نبرد بیرون بیاید، کولتیرا و تاساریان تصمیم گرفتند که ابتدا تمرکز خود را روی اسکورج گذاشته و سپس به تقابل با دیگری بپردازند.
بعد از شکست اسکورج از نیروهای هورد و الاینس، کولتیرا و تاساریان برای تجدیدقوا آتشبسی موقت برقرار کردند و به هم قول دادند تا زمانی که دو جناح آمادگی خود را به دست نیاورده به یکدیگر حمله نکنند. با وجود سعی و تلاش کولتیرا و تاساریان برای آرام نگه داشتن اوضاع، این آتشبس چندان دوام نیاورد. برای هر دو گروه مهمانهای ناخواندهای از راه رسید که آتش جنگ را بیش از پیش شعلهور ساخت.
از آندرسیتی فردی گمنام و البته ظاهراً عالیرتبه به نام لیندزی ریونسان به آندورهال آمد تا در جنگِ پیش رو کولتیرا را در مقابل الاینس یاری دهد. اما او به دستورات کولتیرا توجهای نداشته و با والکیرهایی که از سوی سیلواناس به نبرد آورده بود، اولین جرقهی جنگ را زد. او به مزارع تحتکنترل الاینس که در حال تأمین آذوقهی سپاه خود بودند حمله کرد و کارگرها و کشاورزان این مزارع را کشت. سپس آنها را در کسوت آنددهای سپاه خود به زندگی بازگرداند.
از سوی دیگر با پخش شدن خبر شکست اسکورج از نیروهای الاینس در آندورهال، کشاورزانی به این منطقه مهاجرت کرده تا زندگی جدیدی را در لردرانِ به خیال خود بازپسگرفتهشده شروع کنند. این کشاورزان نیز همچون مهمان ناخواندهی کولتیرا از دستورات نظامی تاساریان و دیگر ژنرالهای الاینس سرپیچی میکردند و کارها را باب میل خود پیش میبردند. آنان همچنین به نیروهای الاینس پیشنهاد کمک داده و از آنها خواستند که برای نبرد پیش رو با فورسیکن، آنها را مجهز کنند. با موافقت نیروهای الاینس، آنها مجهز و آمادهی نبرد شدند. اما دیری نگذشت که خود را از قوای تحتفرمان تاساریان خارج کرده و با زیر پا گذاشتن آتشبسِ میان هورد و الاینس به سرزمینهای تحتکنترل فروسیکن یورش بردند و موفق شدند آنها را اندکی عقب برانند.
این وقایع تاساریان و کولتیرا را در عمل انجامشده قرار داد و آنها را مجبور به نبرد با یکدیگر کرد. در ابتدا به نظر میرسید که الاینس پیروز جنگ است و هورد شانسی برای سلطه بر آندورهال ندارد. کولتیرا که از غیبت و سرکشی ریونسان بهشدت عصبانی بود به او دستور داد تا هرچه سریعتر نزد او حاضر شود. ریونسان او را یک ترسوی بیمصرف خواند و گفت بعد از این نبرد بهدلیل عملکرد ضعیف خود زجر بسیاری خواهد کشید. ریونسان هویت واقعی خود که سیلواناس ویندرانر، رهبر بزرگ فورسیکن بود را افشا کرد و رهبری نیروهای هورد را به دست گرفت.
درست جایی که به نظر میرسید امیدها برای هورد از دست رفته است، سیلواناس والکیرهای خود را به میدان فرستاد و اوضاع را بهشدت دگرگون ساخت. اکنون هر سرباز الاینسی که توسط نیروهای فورسیکن کشته میشد توسط والکیرها زنده شده و به جبههی مقابل میپیوست. الاینس بار دیگر درست مثل گذشته در مقابل ارتشی بیپایان و شکستناپذیر از نامردگان قرار داشت که در طول جنگ نه تنها شمارشان کم نمیشد، بلکه دقیقهبهدقیقه بزرگتر و قویتر میشد.
تنها امید تاساریان و الاینس برای پیروزی در نبرد، غلبه بر والکیرها بود که با وجود تلاشهای بسیار و نابودی یکی از آنها باز هم کارهایشان ثمری نداشت و در نهایت آندورهال توسط هورد فتح شد. الاینس مجبور به عقبنشینی شد تا در سرزمینهای دیگری در مقابل فورسیکن صفآرایی کند.
با فتح آندورهال و پایان نبرد، زمانی که سیلواناس از پیمان مخفیانه میان کولتیرا و تاساریان باخبر شد، به سراغ او رفت و او را بابت ضعف و سستیاش سرزنش کرد. گفت خوشبختانه او افرادی را در آندرسیتی دارد که میتوانند در از بین بردن این ضعف به او کمک کنند. سپس دروازهای به آندرسیتی گشود که از درون آن دو زنجیر بیرون آمد و کولتیرا را به بند کشید. زنجیرها او را به درون پورتال و به زندان خود بردند. سیلواناس وعده داد که پس از اتمام کارش با کولتیرا، او به یکی از بهترین سربازان هورد و البته فورسیکن تبدیل خواهد شد.
سالها شکنجه و زندان زیر نظر سیلواناس، امید کولتیرا را از بین نبرد. او مطمئن بود که خارج از زندانش، برادرانش در ابون بلید برای نجات او در تلاشند؛ و در واقع نیز چنین بود. تاساریان و دیگر شوالیههای ابون بلید در طی این سالها تلاشهای بسیاری کردند تا با سیلواناس برای آزادی کولتیرا مذاکره کنند. اما تلاشهایشان حاصلی نداشت و سیلواناس تمامی درخواستهایشان را رد کرد.
با حملهی سوم لژیون به ازراث و با سیاستهای جدید ابون بلید برای جذب افراد توانا، تاساریان از دث لرد، فرماندهی جدید ابون بلید، خواست که به او برای نجات و فراری دادن کولتیرا از آندرسیتی کمک کند. با کمک دث لرد، تاساریان موفق شد نزد کولتیرا برود و او را با موفقیت به اَکراس بازگرداند. اینگونه کولتیرا بعد از سالها اسارت، به لطف برادر خود طعم آزادی را چشید و در جمع برادران خود قرار گرفت و برای مبارزه با لژیون به دث لرد و ابون بلید اعلام وفاداری کرد.
با شکست لژیون سوزان و پایان درگیریها میان هورد و الاینس، اکنون همهی نگاهها به شدولندز است: جایی که سیلواناس ویندرانر تهدید جدیدی را رهبری میکند. انتظار میرود بولوار فوردراگون و شوالیههای ابون بلید که بیشتر از هرکس دیگری با سرزمین مردگان آشنایی دارند، نقشی مهم برای مقابله با این خطر را در آینده ایفا کنند. شاید در این میان نیز قصهی کولتیرا و تاساریان ادامه یابد و کولتیرا شانس این را بیابد که با شکنجهگر خود تجدید دیداری داشته باشد.
کولتیرا یک الف بود دیگه؟
یک سوال برای من پیش امد ایا شما اطلاعاتی از این دست قرار میدین در کتابی نوشته شده یا برای کمیکی بوده یا داستان کوتاهی…
یا اینکه شما براساس بازی wow اینو شرح میدین چون بنده جز دو کتاب ایلیدان و پیش از طوفان که در حال خوندشون هستم تمامی کتابا و تقریبا تمامی داستان کوتاه خوندم اما چیزی در این مورد نشنیدم یا اطلاعاتی که در کانال تلگرام و اینیستا میذارید مثلا داستان لیچ کینگ بلوار که گذاشتین اصلا جایی شرح داده نشده بود
لطفا منبع رو هم بگید ایا برگرفته از نوشته های وارکرافت یا در بازی wow به نمایش داده شده بود که شما از اونجا برگرفته باشین و اگر برگرفته از نوشتهای بلیزارد بگین چون واقعا من خیلی گیج شدم
سلام دوست عزیز. بله کولتیرا یک الف بود. کمیک شوالیهی مرگ رو بخون حتما.
بیشتر پستهای ما برگرفته از کتابها به ویژه مجموعهی کرونیکل هستن. داستان بلوار در جلد سوم کرونیکل هست و تابستون ترجمهاش رو کامل میذاریم.ل لطفا تمام کمیکهایی که ترجمه کردیم و اینجا روی سایت گذاشتیم دانلود کن و بخون.