سلام به همهی مخاطبهای گرامی. بازم یه داستان کوتاه دیگه براتون داریم. «سیلواناس ویندرانر: لبهی شب» داستان کوتاهی هست از وارکرفت مربوط به اکسپنشن فروپاشی (Cataclysm)، دورهی جنگسالاری گراش هلاسکریم و حملهی هورد به شهر گیلنیاس. اما سیلواناس در اون زمان به سریر یخی رفته بود و غرق در خشم از اینکه نتونست شخصاً از آرتاس انتقام بگیره، تصمیم به خودکشی گرفت. اما اتفاقهای جالبی رخ داد و باعث شد والکیرها نزد ملکهی بانشی سوگند وفاداری بخورن و سیلواناس رو به جنگ در گیلنیاس برسونن. جنگی که میدونیم موجب سقوط این شهر و کشته شدن پسر گن گریمن شد و در نهایت مقدمهای برای حضور ورگنها در الاینس گردید. درضمن، داستان کوتاه «گن گریمن: فرمانروای مردم خویش» که چندی پیش براتون ترجمه کردیم و گذاشتیم، به این داستان کوتاه تا حد زیادی مرتبطه و بهتره اون رو هم اگه تا الان نخوندین، حتماً بخونید. امیدوارم از این داستان کوتاه لذت ببرید:

داستان کوتاه «سیلواناس ویندرانر: لبهی شب»
1 file(s) 1.32 MB
داستان کوتاه «سیلواناس ویندرانر: لبهی شب»


سلام عليكم
بسیار متشکر
سرنوشت سیلواناس توی چند پارت فیلم کوتاه استوری آو سیلواناس اومده، اما هیچی کتاب نمیشه😋😋