در تاریکیهای اعماق دریا، جایی که امواج نبرد، از مرکبهای غولپیکر و چوبین ملونان شجاع، آرامگاهی برایشان ساخته و پرداخته است؛ شخصی آرمیده که روزگاری وارث برحق تمامی دریاهای ازراث بود. اکنون چون دیگر همرزمانش، بی کفن و بی تابوت، مغروق در مقدساتش و بعد از جنگی سخت در راه دفاع از عزیزانش، به گمان خود آرامش ابدی را تجربه میکرد امّا هنگامی که پلیدیها و ناپاکیها بر مقدسات چیره گردند و مرزهای قانون، قاعده و اخلاق توسط رهبران سرکش زمانه در هم شکسته شود؛ کیست که تضمین کند مصون ماندن از شعلههای تازه برافروختهی جنگ را حتی برای شهیدانی که پیشتر زکات شجاعت و دلاوریشان را با خون خود پرداختهاند.
با پیوستن ناوگان زاندالار و کولتیراس به نیروهای هورد و الاینس، هر دو جناح بار دیگر آماده شدند تا نبردی دیگر را در تاریخ تقابلات خود به ثبت رسانند. اما برای اطمینان از پیروزی، هر دو باید مقدماتی را تدارک میدادند تا بر حریف خود برتری یابند. در این راه هورد با کشف جسد درک پرادمور از اعماق دریا نخسین امتیاز را از آن خود کرد. سیلواناس با تحریک کاترین پرادمور و مطلع ساختن او از کشف جدیدش، ناوگان کولتیراس را از پایتخت بیرون و بهسمت خود کشاند. در این میان که پایخت بیدفاع مانده بود، گروهی را برای دزدیدن شی باستانی از بورالوس فرستاد. این شی با قدرت زیادی که در خود داشت، قادر به نابودی و مغروق ساختن ناوگان کولتیراس بود. با موفقیتآمیز بودن نقشه زیرکانه سیلواناس، هورد موفق شد آرتیفکت مورد نظر خود را بهدست آورده و به کمک آن ناوگان کولتیراس را عقب براند و جسد را برای خود حفظ کند.
در سوی دیگر، الاینس نیز نقشهای هوشمندانه را در سر میپروراند و قصد داشت ضربهی نخست را خود به هورد و متحدان جدیدش وارد ساخته و به امپراطوری زاندالار و پایتخت آن دازارآلور حمله کند. الاینس اختراع جدید نومها را در اختیار داشت که قدرت جسمانی را در ازای کاهش خردمندی، افزایش چشمگیری میداد و همچنین کمک گرانگ -رهبر گوریلهایی که بومی زاندالار بوده و از ورود هورد به سرزمینشان خشمگین بودند- اسلحهای مخوف را در اختیار الاینس قرار داد تا بتوانند خطوط دشمن را بهسادگی در هم شکسته و میان نیروهایشان ترس و وحشت ایجاد کنند. الاینس اما تعقیب زندانیان فراری از استورمویند را که در خلال آن با ناوگان زاندالار و توپخانه مرگبارش مواجه شده بود را هنوز به خاطر داشت. پس میدانست که اگر بیمهابا به استقبال آنها برود قطعاً خسارات وارده میتواند شکست سنگینی را به آنها تحمیل کند. از این رو مواد منفجرهای را در زیر کشتیهای زاندالاری جاسازی کرد تا در زمان مناسب با منفجر کردن آنها شرایط جنگ را به نفع خود برگرداند.
هر دو گروه اقدامات دیگری نیز در خاک دشمن در جهت پیشبرد اهداف خود انجام دادند. امّا مادامی که هورد آرتیفکت ربوده شده از کولتیراس را در چنگ خود داشت حمله به زاندالار بسیار خطرناک بود. از این رو الاینس در ماموریتی خطیر چند تن از بهترینهایش را به خزانه دازارآلور فرستاد تا این شی مهم را بازپسگیرند. فارغ از تلههای موجودِ در مسیر؛ بزرگترین خطرِ پیش رو، محافظ گنجینه بزرگ ترولها بود. بعد از تعقیب و گریزی سخت افراد الاینس موفق شدند آرتیفکت را با موفقیت از زاندالار خارج کنند.
با فراهم شدن مقدمات، الاینس آماده بود تا با کمک متحدان جدیدش ضربهای جدی به هورد وارد سازد. هدف الاینس نه فتح شهر، بلکه تنها نابودی ناوگان و رهبر ترولها بود. از این رو به تمام قوای خود در این نبرد احتیاجی نداشت. از طرفی دازارآلور از حمایت نیروهای هورد برخوردار بود و از آنجایی که الاینس مصمم بود خسارات را در حداقل ممکنه نگه دارد، تصمیم گرفت با تظاهر به اینکه قصد یورش از سمت باتلاق نازمیر و خشکی به پایتخت را دارد، هورد را فریب داده و خود از سمت دریا و مستقیما به شهر یورش برد.
این نقشه امّا قربانیهایی میطلبید. مانند لیچ کینگ که در نبرد کلیسای امید نور دث نایتهای خود را طعمه کرد تا تیریون فوردرینگ را بیرون بکشد و نابود سازد؛ الاینس نیز باید افراد خود را طعمه میساخت. امّا برخلاف اسکورج، الاینس هیچ گاه به خود اجازه نمیداد که به مردم خود خیانت کند، آنان را ناچیز شمرده و فریب داده و به کام مرگ روانه سازد. اگر قرار بود این عملیات سرانجام اجرایی گردد این افراد باید داوطلبانه و بنا بر تصمیم خودشان در این راه قدم میگذاشتند.
برای رهبری این نیرو ها نیز به فردی کاردان و شجاع نیاز بود تا بتواند تکیهگاه افراد خود باشد و با عملکردش اطمینان حاصل کند که زندگی خود و همرزمانش بیهوده قربانی نشود. البته داوطلبان زیادی حاضر بودند زندگی خود را برای بقای ازراث و مردمشان قربانی سازند. امّا در نهایت یک درنای لایتفورج که بهتازگی به همراه باقی ارتش لایت به الاینس پیوسته بود، توانست افتخار این مرگ را از آن خود سازد و با نورانیت خود چشمان دشمن را کور کرده و چراغ راه افراد خود باشد. تلامون دیده بود که چطور برخی از مردمش در عطش قدرت از مقدساتشان روی برگردانده و با پیوستن به تایتان دیوانه دنیای خود را به نابودی کشانده بودند و اکنون معتقد بود که اگر هورد متوقف نشود ازراث نیز بهزودی به سرنوشت آرگوس دچار خواهد شد. او با فدا کردن زندگی خود مطمئن میشد که دیگران درد و رنجی را که او برای دیرزمانی مجبور به تحمل آن بود تحمل نمیکنند.
فداییان دیگری چون تلامون به صف داوطلبان پیوستند و زندگی خود را پیشکش امنیت خانواده، نژاد و مردمشان کردند و سرانجام همه چیز آماده بود تا یکی از تراژدیکترین پیروزیهای تاریخ الاینس رقم بخورد.
تایدسیجها توسط آرتیفکتِ بازپسگرفتهشده با ایجاد مه در نازمیر شمار حقیقی ارتش الاینس را پنهان کردند و فداییان به رهبری تلامون حملاتی را علیه ترولها ترتیب دادند و حتی موفق شدند در مقطعی روکان را اسیر خود سازند که البته خیلی زود توسط نیروهای هورد آزاد شد. این موارد کافی بود که هورد در تله بیفتد و گمان برد که الاینس قصد دارد از سمت نازمیر پیشروی کند و نیروهای خود را به رهبری تالانجی، ناتانوس و روکان بدانجا بفرستد.
تلامون و سربازانش با تمام آنچه داشتند تا لحظه مرگشان در این جنگ نابرابر و در برابر سیل ارتش هورد که متوجه حضور اندکشان بودند، مقاومت کرده و سرانجام مردانه جان باختند و با خون خود بهای پیروزی الاینس را در جبههای نه چندان دورتر پرداختند. هورد که متوجه اشتباهش شده بود بهسرعت قصد بازگشت کرد تا این بار در مقابل هجوم واقعی ارتش الاینس از شهر دفاع کند. امّا الاینس فکر این مسئله را کرده بود و تا حد امکان سرعت هورد را در مسیر بازگشت کند کرد تا خود زمان کافی را بهدست آورد و پیش از رسیدنشان به شهر کار رستاکان و ناوگان افسانهایش را یکسره کند.
درحالیکه ارتش زاندالار مایلها از جبهه جنگ فاصله داشت، ناوگان الاینس یورش خود را آغاز کرد. آنان در ابتدا با آتش سنگین توپخانهی ناوگان طلایی روبهرو شدند. امّا گبلین مکاتورک با فعال کردن بمبهایی که پیشتر در سطح زیرین کشتیها جاگذاری شده بود آنها را از بین برده و کشتیهای الاینس سرانجام در بندر دازارآلور پهلو گرفتند.
بعد از نابود کردن ناوگان طلایی، نوبت شکست دادن پادشاه بود که در راس هرم دازارآلور قرار داشت. نیروهای الاینس به فرماندهی جینا و همراهی شخصیتهایی چون گبلین مکاتورک، گن گریمن، متایاس شاو و تاندراد پرادمور راه خود را طبقه به طبقه بهسمت قلهی هرم گشودند.
رستاکان که شکست را با چشمان خود میدید از لوایش، بوانسامدی، کمک خواست. با پیوستن بوانسامدی به صف مدافعین، هورد مرگ را نیز در کنار خود داشت. ترولهای سقوط کرده از جا برخاسته و بار دیگر به میدان میشتافتند. بعد از کشته شدن گرانگ غولپیکر که خسارت زیادی را به نیروهای هورد زده بود، بواسامدی او را نیز به سربازان خود ملحق کرد و خشم او را متوجه همرزمان سابقش گردانید. امّا با وجود همه اینها، الاینس از پیشروی باز نایستاد و به رستاکان رسید. بوانسامدی با ارزانی داشتن قدرت خویش به پادشاه به او کمک کرد تا به اندازه کافی در مقابل سیل حملات قهرمانان الاینس مقاومت کند امّا زمانی که دید او هیچ شانسی برای پیروزی ندارد سرانجام او را رها کرد تا کشته شود.
هنگامی که تالانجی و نیروهای هورد به پایتخت بازگشتند، کار از کار گذشته بود. الاینس به اهداف خود دست پیدا کرده بود و اکنون درحال عقبنشینی بود. تالانجی دید که چگونه پدر عزیزش نفسهای آخرش را میکشد و از او طلب بخشش میکند. بعد از مرگ رستاکان، طبق معاملهای که او در هنگام بازپسگیری شهر از پیشگو زول با بوانسامدی کرده بود؛ اکنون این تالانجی بود که به نفرین بوانسامدی دچار میشد و مجبور بود زندگی خود را وقف او کند. خشمگین و ناراحت از مرگ پدر، تالانجی دستور تعقیب و نابودی نیروهای الاینس را صادر کرد تا متجاوزان پیش از فرار تقاص کارشان را پس دهند.
برای اینکه نیروهای الاینس با موفقیت عقبنشینی کنند، مکاتورک برای متوقف کردن تعقیبکنندگان در بندر باقی ماند، تا شاید از این طریق بهگونهای دینی را که به پادشاه فقید استورمویند، واریان رین، داشت بپردازد.
مکاتورک سوار بر دستگاه غول پیکر خود تا آنجا که توان داشت نیروهای هورد را که جاستور گالیویکس در رأسشان بود معطل کرد. جاستور گالیویکس از مکاتورک بهخاطر شکستهای پیدرپی کینههای بسیار در دل داشت و بهدنبال انتقام بود. امّا سرانجام و بعد از آسیبهاي بسیار به مکاتورک و مرکبش، او با خروجی اضطراری صحنه مبارزه را ترک کرد و هورد به تعقیب نیروهای الاینس ادامه داد.
بعد از مکاتورک این بار نوبت جینا بود که نیروهای هورد را معطل سازد. در نبردی سخت و نفسگیر با قهرمانان هورد، جینا مجروح امّا موفق از میدان خارج شد. خطر هورد دیگر ناوگان را تهدید نمیکرد و مأموریت آنها سرانجام با پیروزی الاینس به پایان رسیده بود.
بعد از این جنگ و نابودی تقریبی ناوگان طلایی زاندالار و برتری مطلق بهدست آمده الاینس بر هورد، جینا و آندوین پیشنهادات استراتژیک گریمن و شاو برای حمله فوری و خاتمه دادن به جنگ را نپذیرفتند. آنها قصد داشتند فرصتی به عزاداران زاندالار بدهند که در سوگ پادشاه و سربازان از دست رفته خود گریسته و به آنها ادای احترام کنند. امّا سیلواناس باوجود اصرار بین بلادهوف برای مذاکره با الاینس و نجات هورد از وضعیت اسفباری که در آن قرار گرفته و در شرف شکست کل این جنگ بود، حرکت بعدی خود را برنامهریزی میکرد تا انتقام خود را از الاینس بگیرد.
او همچنان برگ برندهای ارزشمند را در آستین خود داشت… بر روی عرشه کشتی ملکه تاریکی، تابوت پسر کولتیراس درک پرادمور قرار داشت که سیلواناس معتقد بود میتواند بهزودی شرایط را بار دیگر به نفع او برگرداند. پسرک بهقدر کافی استراحت کرده بود و اکنون مفتخر بود تا در زندگی پس از مرگش به ملکه واقعی خود خدمت کند.
واقعا دمتون گرم .
امیدوارم همیشه سایتتون پایدار باشه.
دستتون خیلی درد نکنه ، بسیار دقیق و جذاب
عالی
پس رسما الیانس به پیروزی رسید.ولی با کار بین حال کردم.درک رو برگردوند به خانوادش.دوستان کالیمدور ممنون میشم اگه در مورد تاید استون و ماجراهای ماگنی برای ساخت هرت اف ازراث یه مطلب بزارید.
باتشکر