کالیمدور

نفرت و انتقام

استاد اعظم شیمیدان فرنل گفت: از اینکه خودتان تشریف آوردید بسیار خوشحالم. شما گفته بودیدکه وقتی آزمایش ما به نتیجه رسید، شما را مطلع کنیم.
سیلوانس از فرنل خواست تا نتیجه را به او نشان دهد. فرنل او را به درون اتاقی که اجساد در گوشه ای از آن آویزان بودند برد. او به دستیارش اشاره کرد تا دو موجود آزمایشگاهی را از قفس هایشان خارج کند. یکی از آنها انسان مونثی بود که در اعماق وحشت قرار داشت و از نومیدی گریه می کرد. دومی مرد فورسیکنی بود که با ظاهری آرام و خونسرد از قفس خارج شد. بانو او را از نظر گذراند و گفت: یک جنایتکار؟
فرنل پاسخ داد البته بانوی من.
دخترک روی زانو هایش بود و گریه می کرد. دستیار فرنل با کشیدن موهایش سرش را بالا کشید و وقتی او دهانش را برای ناله باز کرد مایعی را درگلویش خالی کرد و دستش را روی دهان او گرفت تا مجبور به فرو دادنش شود. برخلاف دخترک، مرد فورسیکن جامش را بدون اعتراض پذیرفت و تا آخر آن را سر کشید.
تاثیرش به سرعت آغاز شد. دخترک دست از تقلا کشید و بدنش شروع به لرزیدن کرد . از دهان، بینی، گوش و چشمانش خون جاری شد. سیلوانس نگاهش را متوجه مرد فورسیکن کرد. او همچنان در حالی که تلاش می کرد آرام باشد ساکن ایستاده بود. بانو گفت شاید این به آن اندازه ای که فکر می کردی…
مرد شروع به لرزیدن کرد. او تلاش می کرد تا همچنان سرپا بماند اما ضعف او را فرا گرفت و ناگهان بر زمین افتاد. کمی لرزید، سپس مایع سیاه رنگی از دهانش بیرون ریخت. لب های سیلوانس از هیجان گشوده شد: همان قدرت و اثر را دارد؟
فرنل با خوشحالی پاسخ داد:البته. ما از نتایج بسیار خوشنود هستیم.
خوشنودی کلمه ای بسیار کمرنگ برای بیان احساسات سیلوانس بود. او با چشمان سرخ درخشانش رو به فرنل کرد و گفت: طاعونی که انسان ها و آندد ها و حتی مردم خود من را می کشد. نتایج می تواند ویرانگر باشد، باید مواظب باشیم این معجون بدست نا اهل نیفتد.
بانو در حالی که به سمت استراحتگاه سلطنتی اش باز می گشت چهره ای خونسرد به خود گرفت. ذهنش بر روی هزاران مورد کار می کرد، اما یک چیز بود که ذهنش بیش از هر چیز دیگری بر آن تمرکز داشت:آرتاس! سر انجام بخاطر کاری که کردی تاوان خواهی داد. انسان ها که تخم موجودی چون تو را بر زمین گذاشته اند باید سلاخی شوند. لشگر اسکورج تو باید متوقف شود. تو دیگر نخواهی توانست در پشت سربازان بی مغز و دست آموزت پنهان شوی. و ما همان ترحم و شفقتی را که تو به ما نشان دادی، به تو نشان خواهیم داد.

– کتاب آرتاس: ظهور لیچ کینگ – بخش دوم :بانوی تاریکی

 

 

 بعد از نبرد دروازه‌ی خشم که در آن پوترس طاعون جدید فورسیکن را بر سر نیروهای الاینس، اسکورج و البته هورد ریخت؛ سیلواناس ویندرانر در اورگریمار حضور پیدا کرده و ادعا کرد به او از جانب خدمتگذارانش خیانت شده و او هیچ نقشی در اتفاقی که در آن جنگ افتاده ندارد و عاملان این اتفاق را واریماتراس یک دردلرد در خدمت خود و یکی از شیمیدان هایش به نام پوترس معرفی کرد که در خفا طاعونی جدید را که هم مردگان و هم زندگان را به خود مبتلا میکند ساخته اند و هم اکنون شهر او را به کنترل خود در آورده و او را مجبور به ترک آن کرده اند. سیلواناس از ترال برای بازپس گیری شهر خود درخواست کمک کرد و این ماجرا را برای جینا پرادمور نیز توضیح داد.
نیروهای هورد و الاینس هر کدام به طور مستقل حمله ای را به شهر ترتیب دادند. واریان رین که از مرگ سربازانش در این واقعه به شدت خشمگین شده بود و از جینا در مورد خیانت صورت گرفته بر علیه ملکه‌ی بانشی شنیده بود؛ فرصت را غنیمت شمرده و اکنون که هورد تسلطی به لردران نداشت تصمیم گرفت آن را برای الاینس باز پس گیرد، از طرف دیگر نیز نیروهای هورد برای بازپسگیری شهر به آن هجوم بردند و شروع به پیشروی در شهر کردند. هر دوی هورد و الاینس در حمله ی خود به شهر موفق بودند و پوترس و واریماتراس را پیروزمندانه کشتند، زمانی که نیروهای هورد و الاینس در شهر بهم رسیدند واریان موش های آزمایشگاهی سیلواناس که شهروندان بیگناه الاینس بودند را پیدا کرد. واریان خشمگین از پیمان شکنی های هورد تصمیم گرفت که آنها را همان جا از بین ببرد و به خطر هورد یک بار برای همیشه خاتمه دهد که جینا پرادمور با یک تلپورت به موقع او و مابقی سپاه را به استورم ویند منتقل کرد و از وقوع جنگ پیشگیری کرد.

ادعای سیلواناس درباره‌ی نبرد دروازه‌ی خشم، راست و دروغ را با هم داشت. اگرچه که او در مورد خیانت پوترس و واریماتراس حقیقت را بیان کرده بود که این دو قصد سرنگونی او را داشتند، امّا همانطور که در بالا خواندید این طاعون جدید زیر نظر سیلواناس و به دستور او به وجود آمد. و امّا در مورد واقعه‌ی دروازه‌ی خشم، نقش او همیشه در هاله ای از ابهام باقی ماند. علی رغم انکار او از اینکه در این واقعه نقش داشته افرادی همواره باور داشتند که این خود او بوده که دستور ریختن طاعون بر سر ارتش هورد و الاینس و اسکورج را صادر کرده. در متن بالا هم در مورد نفرت سیلواناس از انسان ها و اسکورج میخوانیم که او از هیچکاری برای ضربه زدن به آرتاس دریغ نمیکرده، حتی اگر در این بین قربانی هایی از سمت هورد وجود داشته باشد. به علاوه در اکسپنشن نبرد برای آزراث هم دیدیم که در حمله ی الاینس به لردران واقعه ای مشابه نبرد دروازه‌ی خشم به وجود آمد و سیلواناس طاعون را بر سر سربازان هورد و الاینس آزاد کرده و سربازان مجروح هورد را نیز قربانی اهداف خود ساخت. امّا تا اون روز قضاوت با شماست که آیا فکر میکنید پوترس به دستور خود و برخلاف دستور سیلواناس طاعون را بر جمعیت درگیر در نبرد آزاد کرده یا این خود سیلواناس است که در ورای همه چیز و مانند هر بار دیگران را قربانی اهداف خود ساخته است؟ نظر شما چیست؟

5 نظر

  • برید اینارو تو you tube پیدا کنید
    ۵alliance worse crimes
    ۵horde worse crimes
    بقیه ویدئو هایی که توی اون کانال هست رو هم ببینید ضرر نمیکنید،مطالبی داره که میتونه تو بازی و انتخاب جناح کمکتون کنه.مطالبش هم بیطرفانه است.انگلیسی هست اما خوبه.
    دیروز تو محلمون با یکی از پلیرا رو به رو شدم که یه جورایی بی طرف بود،هم طرفدار الیانس و هم هورد.باهم کلی بحث کردیم.اخرش ازش پرسیدم،چرا بیطرف،خب یا هورد یا الیانس دیگه.
    جواب خوبی داد:«نه هورد و نه الیانس هیچ کدوم بد نیستن،بحث بقاست.هر کدوم اعمالی رو انجام دادن که برای بقا لازم میدونستن،اعمالی که بعضی درست بودن و بعضی غلط.این بین افراد بد و خوبی در هردو طرف ظاهر شدن.مثلا گرراش در هورد و فندرال تو الیانس.افراد خوبی هم هستند مثل گوئل یا واریان.»در مورد جینا هم که بحث کردیم بهم گفت«جینا هیچ اشتباهی نکرد.اون فقط نتونست پدرش رو قانع کنه،که هورد دشمن نیست اگه باهاش کنار بیایم میتونن دوستان خوبی برای ما باشن.و میتونیم باهم پیش رفت کنیم.»سر اخری این حرفاش منو متحول کرد«نه هورد و نه الیانس،این که ماهیتشون چیه اصلا مهم نیست.مهم اینه که ما چه چیزی از اونا یاد میگیریم.و ایا چیزی که ازشون یاد گرفتیم مفیده یا نه.دنیای واقعی از همه چیز مهمتره.اون بازیه بزن برنش رو داره،همه بازیا دارن.کانتر به اون باحالی،همدیگرو میزنن میکشن،ولی پلیرا وقتی بازی تموم میشه میرن بیرون دور میزنن و کلی هم صفا میکنن،میگن و میخندن انگار نه انگار که همین چند دقیقه پیش تو گیم نت میخواستن کله همدیگرو بکنن.مهم این جاست،واقعیت.ما تو بازی زندگی نمیکنیم پس هرکدوممون یک فرصت برای زندگی داریم.زندگی کن ازش لذت ببر.پسر فردا روز حسرت دیروز رو نخور،امروزو بچسب.یادت باشه یه فرصت داری.یه فرصت.»

    • بعضی وقتا فک میکنم اگر دریادار پرادمور زنده بود.. الان چقدر دنیای وارکرافت جای بهتری بود
      همه برای بقا زنده اند.. الیانس برای بقا در مقابل یورش هورد…
      و هورد هم برای غارت بقیه مثل مغولا یا مثل هیتلز ک دنبال فضای حیاتی بود و اونو تو خاک بقیه همسایگانش میدید.
      پرادمور یکی میشد مثل چرچریل لاقل خوب خطر هورد رو شناخته بود
      من قبول دارم همه نبردا برای بقایت و قدرت ..اما مشکل با اون قسمتیه که بخای سرپوش رو جنایتها بزاری….

  • تا حالا هر کس تو وارکرافت کار ضد اخلاقی و بدی می‌کنه بعد از چند وقت تنبیه میشه مثل گراش و آرتاس و حتی ایلیدن ولی سیلوانس تا حالا بهش پرداخته نشده بوده واقعا مشتاقم سرنوشتشو بدونم چی میشه مخصوصا با نایت الفا رابطش جالب میشه راستی از مدیر تقاضا دارم یک مقاله ای هم در مورد وقایای متحد شدن کولتیراس و زندلار بذاره با تشکر از جناب ولف هارت

  • من که میگم کار خودش بوده.سیلوانس هیچ احترامی برای حیاط غائل نیست،و تنها تعریفش از مرگ،مردنه!درسته این جنگه و در جنگ هم کسانی کشته میشن،اما اون افراد خودشون رو برای مرگ آماده کردن،یک سرباز زمین تا آسمون با یه فرد عادی فرق می‌کنه.
    بابت مطالبتون،و مقالاتی که در سایتتون قرار دادید واقعا سپاسگزارم.بعنوان یک طرفدار وارکرافت،سایت شما بهترین مکانیه که میتونم همیشه اطلاعات جدید کسب کنم.

مارا دنبال کنید

error: Content is protected !!